جدول جو
جدول جو

معنی ستم پرور - جستجوی لغت در جدول جو

ستم پرور
کسی که ظالم را حمایت کند و ظلم و ستم را رواج دهد، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
تصویری از ستم پرور
تصویر ستم پرور
فرهنگ فارسی عمید
ستم پرور
(نَ دَ / دِ)
کنایه از ظالم و ظلم کننده و ظلم روا دارنده. (برهان) (انجمن آرا) (مجموعۀ مترادفات ص 241)
لغت نامه دهخدا
ستم پرور
ظلم کننده ظالم، ظلم روا کننده
تصویری از ستم پرور
تصویر ستم پرور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست پرور
تصویر دست پرور
کسی که زیردست کس دیگر پرورش یافته باشد، آنکه تربیت شده و پرورش یافتۀ دست کسی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دام پرور
تصویر دام پرور
پرورش دهندۀ حیوانات اهلی مانند گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم پرور
تصویر شکم پرور
شکم پرست، پرخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تن پرور
تصویر تن پرور
خوش گذران، تن آسا، تنبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم پرور
تصویر غم پرور
آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخن پرور
تصویر سخن پرور
سخن پرداز، سخن آرا، بلیغ و فصیح
فرهنگ فارسی عمید
(نَ فَ تَ / نَ تَ / تِ)
سخندان:
تا سخن پرور بوی از صاحب رازی بهی
چون سخاگستر بوی از حاتم طایی بری.
سوزنی.
کریم دین که مکرم شد از تو دین کریم
حکیم طبع و سخن پرور و کریم و حلیم.
سوزنی.
کشنده دمش طوطیان را بدام
سخن پروری طوطیانوش نام.
نظامی.
بلبل عرشند سخن پروران
باز چه مانند به آن دیگران.
نظامی.
دورویه ستادند بر در سپاه
سخن پرور آمد در ایوان شاه.
سعدی.
پس در این معنی ضرورت صاحب صوت و سماع
از برای شعرمحتاج سخن پرور بود.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آنکه پیوسته غمگین و اندوهناک است. غمناک. اندوهگین، کنایه از برف ریزه های یخ بسته بود. (انجمن آرا ذیل خاتمه) :
الماس سوده بیخته، برطرف صحرا ریخته
تا هر که زو بگریخته، مجروح از آنش پاستی.
هدایت (صاحب انجمن آرا: خاتمه)
لغت نامه دهخدا
(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ کَ دَ / دِ)
پرورندۀ حیوانات اهلی. مربی دام. تربیت کننده دام یعنی حیوانات اهلی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکم پرست. شکم بنده. (آنندراج). مبطان. بطن. (یادداشت مؤلف) :
بوالهوس را زآن لب شیرین نظر بر نشئه نیست
این شکم پرور برای نقل صهبا می خورد.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به مترادفات کلمه شود، شهوت پرست. نفس پرور. عیاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مْ مَ)
خودنواز و خودپرور و کسی که خود را پرورش می کند و می نوازد. (ناظم الاطباء). تن آسای. تن پرست. آنکه تن وی معبود وی باشد. (آنندراج) :
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد.
سعدی (گلستان).
ندارند تن پروران آگهی
که پرمعده باشد زحکمت تهی.
سعدی (بوستان).
خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.
سعدی (بوستان).
وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ پَرْ وَ)
عمل ستم پرور. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پروردۀ غم. آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد: خواهر غم پرور
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَسْ سُ وَ)
کرم پرورنده. کرم گستر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرم گستر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غم پرور
تصویر غم پرور
آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن پرور
تصویر تن پرور
آنکه تن خویش را بپروراند و بیاساید تن آسا خوش گذران
فرهنگ لغت هوشیار
نام بردارنامدار: چو رامین را بدید آن نام پرور نبودش دیده را دیدار باور. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرم پرور
تصویر کرم پرور
بخشش کننده سخی جواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم پرور
تصویر شکم پرور
شکم پرست پر خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن پرور
تصویر سخن پرور
سخندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست پرور
تصویر دست پرور
پرورش یافته از دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم پروری
تصویر ستم پروری
عمل و حالت ستم پرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن پرور
تصویر تن پرور
((تَ. پَ وَ))
تن آسا، خوش گذران
فرهنگ فارسی معین
پرخوار، شکم بنده، شکم خوار، شکمو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی حال، بی عار، بی کاره، تن آسا، تنبل، تن پرست، خوش گذران، راحت طلب، تن آسان
متضاد: زرنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد